مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای مــاه آســمــانـیِ مــاه خــدا! حــسـن خـورشیـد، مستـمـنـد تو از ابـتـدا حـسن روز نـخـست نـقـش جـمال تو را کشید نــقــاش حُـسـن بـا قــلـم ابـتــدا حـســن از شـرم آفـــتــاب رُخـت خـفـت آفـتاب در پشــت کـوههـا و پــس ابـرهـا حسن ترسم از این که عقل،خدا خوانَدَت به جهل از بس که دیده در تو جمال خـدا حسن از کـــائــنــات آمــیــــن شــود بــلــنــد دســت تو تا بـلـند شــود بـر دعا حـسن افکنـده گل صحیفۀ حُسنت چـو باغ گل از بوسـههای پـشت هـم مصـطفا حسن روح نــبی، روان علـی، قـلـب فاطــمه گیرد به یک اشارۀ چشمت صفا حسـن از صد هزار فیض مسیحا نکوتر است دردی کـه با دعای تو گردد دوا حسـن باب تو باب حاجت ارباب حاجت است ای عالمی به کوی تو حاجت روا حسن جـسم مــسیـح نـه کـه روان مـسیـح هم میگیرد از تبـسم گرمـت شــفا، حــسن گر قاسمت به عرصۀ محـشر قـدم نهـد بهــر نـجـات خــلـق کـنـد اکـتـفا حـسن گویی که از لب توعسل خورده مصطفی از بس که داده بوسه دهان تو را حسن یک جلوه از فروغ تو ماه است و آفتاب یک صحنه از بقیع تو ارض و سما حسن وقتی که جای دست خدامیشوی سوار حیف است پا نهی به سرچشم ما حسن باید رسول و حیدر و زهرا شوند گوش تا ذات حـق بـرای تو گـویـد ثــنا حسن بایــد نـبـی زیـارت حُـسـن تـو را کـنـد در لالهزار وحی به صبح ومـسا حسن زوّار توسـت جان و رواقـت بهشت دل بــالله بُـوَد مــدیـنـۀ تـــو قـلـبـهـا حــسن گنجد چگونه عرش به یک گوشۀ بقیع؟ ای گوشهای زخاک توعرش علا حسن روزی که نیست روز تو باشد کدام روز؟ جایی که نیسـت خاک تو باشد کجا؟حسن صـلـح تـو کـرد روز مـعـاویّـه را سیاه صــبـر تــو داد دیـن خـدا را بـقـا حسن از بــامـــداد اول خلــقـت تـو بـــودهای بنـیانـگـذار نهـضت کـرب و بـلا حسن آل نبـــی تـمام کریـمـــنـد و تــو شــدی مشهور در کرامت و لطف و عطاحسن خلـقـنـد میهمان و تویی مـیـزبان خـلـق ملـک وجــود آمــده مهـمـان سرا حسن عـمـری اگـر که بـنـد ز بنـدم جـدا کنند حاشا که لحظهای ز تو گردم جدا حسن وهابــیـان به زائـر تــو راه بــسـتـهانـد سد مــیکـشنـد دور مـزار تو، یا حسن بیـچـارههـای کــور دل پـست، غـافـلـنـد دارالـزیـارۀ تــو بُـــوَد قـلـب مـا حـسن دشمن چودیدخُلق خوشت رابه خنده گفت: غیرازتوکیست صاحب خُلق خدا؟حسن سوگند میخورم به خدا نیـسـت ناامـیـد هر کس که آورد به تو روی رجا حسن دست بریـدۀ پـسـر کـوچکـت بـس است در حـشـر بر نجـات همه ماسوا، حسن هرگوشه روزحـشردراز است سوی تو دست هزار «میثم»بی دست و پا حسن |